

واژهی مذهب
مذهب در لغت به معنای کیش، طریقت و مسئولیتی است که معطوف به امر مقدس در دو بعد دینآشنایی و دینباوری میشود. نگرش دینی، نگرش به امور ماورایی است که به موجب آن مشکلات روحی حل گشته و احراز و تقویت آن موجب یگانگی، ثبات، استمرار و پایداری فرد در جامعه میشود (آرون، 1989؛ به نقل از ضیایی، 1392).
مجموعه دین از دو بخش تشکیل شده است:
1.آموزه ها و گزاره های اعتقادی (هست ها /اصول)
2.دستورهای عملی ، اخلاقی وارزشی که بر پایه آموزه های اعتقادی استوار شده اند.(بایدها/ فروع)
مقولهی مهم و اساسی دین، سابقهای به امتداد تاریخ بشر و گستردگیای به پهنای جهان دارد. طول و عرض زمان را همراهی کرده به نحوی که هیچ دورانی و هیچ مکانی نبوده که حقیقت دین حضور و ظهور نداشته باشد. دین همراه انسان است، و بشر از آغاز آفرینش نیاز به دین را همواره در خویشتن احساس میکرده و با عطش فطری در پی آن میرفته تا با رسیدن به زلال آن، این عطش را برطرف، و خود را سیراب کند. از اینرو جامعهشناسان و مردمشناسان با اینکه درگذشته از انسان به موجودی «مستوی القامه» و ابزارساز و سیاستورز یاد میکردند، اما امروزه از او بهعنوان موجودی دینورز سخن میگویند. زیرا محققان با پژوهشهای تاریخی خود، هیچ قومی از اقوام بشر را نیافتهاند که صاحب نوعی دین نبوده باشند. چنانکه جدیدترین پژوهشهای جامعهشناختی، بیش از 95 درصد انسانها را معتقد به خداوند و متدین به دینی از ادیان میداند. و این واقعیت مردودکنندهی این نظریه است که با پیشرفت اجتماعی و پیشرفت رفاه مادی، دین و اندیشهی دینی انحطاط مییابد. نتیجهاش این است که انسان، دارای سرشت و فطرت دینی است و هویت بافت وجودی او در متن خلقت با دین عجین شده است (آرون، 1989؛ به نقل از ضیایی، 1392).
حضرت آیتالله خامنهای، پس از تبیین اهمیت عینی سبک و فرهنگ زندگی، به مبانی کارگشای این مبحث از منظر اسلام پرداختند و تأکید کردند: «اسلام، خردورزی، اخلاق و حقوق را مایههای اصلی فرهنگ صحیح میداند و ما نیز باید به طور جدی به این مقولات بپردازیم وگرنه پیشرفت اسلامی و تمدن نوین اسلامی شکل نخواهد گرفت.» ایشان در ترسیم چگونگی شکلگیری سبک و شیوه زندگی افزودند: «فرهنگ زندگی، متأثر از تفسیر ما از زندگی است و هر هدفی را برای زندگی تعیین کنیم، سبک خاصی را به همراه میآورد. در بحث سبک و فرهنگ زندگی، اسلام عزیز همه نیازهای انسان را برآورده میسازد و دانشوران حوزه و دانشگاه باید علاوه بر تلاش در فقه و حقوق، در بحث اخلاق اسلامی و عقل و سلوک عملی اسلام نیز کارهای متراکم و با کیفیت انجام دهند تا نتایج این تلاشها مبنای برنامهریزی و تعالیم نسلها قرار گیرد.» آیتالله خامنهای بعد از تبیین ضرورت ایمان به هدف به عنوان یکی از عوامل اساسی تمدنسازی، بحث مهمش را با تأکید بر یک نکته اساسی دیگر ادامه دادند: «پرهیز کامل از تقلید از سبک و سلوک زندگی در تمدن غربی.» ایشان خاطرنشان کردند: «ما البته بنای بر غربستیزی نداریم اما براساس بررسی و تحقیق تأکید میکنیم که تقلید از غرب، هیچ ملتی را به جایی نمیرساند. فرهنگ غرب، اصولاً فرهنگی مهاجم است و به هر دلیلی در هر کشوری رواج یابد به تدریج فرهنگ و هویت آن ملت را نابود میکند.» وی در پایان سخنانش تأکید کرد: «انقلاب اسلامی دارای توانایی، ظرفیت و انرژی متراکمی است که میتواند همه موانع را از سر راه بردارد و تمدن ممتاز، متعالی، برجسته و باشکوه اسلامی را در مقابل چشم همه جهانیان برپا سازد.» (امام خامنهای، 1391).
علّامه محمدحسین طباطبایی، دین را نظامی مبتنی بر اعتقاد میداند. روانشناسی دینی گسترهای است که به مطالعه باورها و اعمال دینی از دیدگاه روانشناختی میپردازد. دین اسلام کاملترین و پسندیدهترین دین در نزد خداست که دستورات جامعی برای همه از جمله ابعاد زندگی انسان ارائه داده است. انسان در صورت پذیرش توحید و عمل به قوانین دین ظرفیت روانیاش گستردهتر میشود، در غیر این صورت احساس ناخوشایندی و زندگی تیره و تاری خواهد داشت. به نظر میرسد که افراد پایبند به برنامههای دین و دستورات آن، به بسیاری از بیماریهای روانی مبتلا نمیشوند. هر چند نتیجهگیری از دیدگاه متفکرین اسلامی کاملاً منطقی است ولی مقبولیت عام نیافته است (حکم آبادی، 1389).
بندگی کن تا که سلطانت کنم جان فدا کن تا همه جانت کنم
قرآن کریم نیز به صراحت بیان میکند که راه مستقیم انسانیت، عبادت است: «وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ.( سوره یس ،آیه 61.) بندگی مرا کنید؛ که این راه مستقیم است.
مطالعهی مذهب از دیدگاه روانشناختی از حدود 100 سال پیش آغاز شده است، ویلیام جیمز موجودیت روان شناسی دین را آنگونه که امروز یافت میشود، از زمانِ پیدایش مطالعهی تطبیقی ادیان در قرن 19 در اروپا، به روشنی بیان میکند. وی بر این باور است که دانش روانشناسی به این نتیجه رسیده است که اگر خداگراییِ انسان، سرشتی است و اینکه انسان میل به این جهت دارد، حکایت از یک وابستگی عمیق بین وجود انسان و خالق او مینماید. از دیدگاه روانشناسی، مذهب یک سری احساسات مختلف است، مثل ترسمذهبی، عشق مذهبی و نشاط و سرور مذهبی. مذهب را تاثیرات، احساسات و رویدادهایی میدانند که در عالم تنهایی و دور از همه وابستگیها برای هر انسانی روی میدهد. نظام ارزشها مبتنی بر طرز تلقی افراد از زندگی و موفقیت انسان در جهان و در رابطه با پدیدههای جهان است و به دلیل نیاز انسان به داشتن معنای وجودی خویش و جایگاهش در این جهان، ارزش مذهبی در نظام ارزشها، جایگاه ویژهای دارد (رازفر و سهرابیان،1379؛ به نقل از ضیایی،1391).
2-3- تعریف مفاهیم و نظریه های مربوط به مذهب
بررسی روانشناختی دین نیز همچون خود روانشناسی از گذشتهای دور و نامشخص آغاز شده که مقدم بر تاریخ رسمی آن است. آغاز روانشناسی دین به عنوان رشتهای رسمی به حدود سال 1881 باز میگردد، هنگامی که جی استانلی هال در بوستون نطقی همگانی در مورد آموزش اخلاقی و دینی ایراد کرد. خواه قبول داشته باشیم، شواهد هال که بنابر برداشت شخصیاش بین دو چیز یعنی تعبیر دین و دوران نوجوانی پیوند برقرار میکند، آغازگر این رشته بوده و خواه بخواهیم پیدایش آن را به گونهای نامشخصتر به اواخر قرن نوزدهم برگردانیم، تنها توانسته ایم تاریخ آخرین دوره تفکر را در باره پارسایی انسان معین کنیم. این نوع تفکر و نظریهپردازی را اگرچه به هیچ وجه رواج نداشته اما به صورت پراکنده میتوان در دوران کهن نیز یافت (کاهو، 1992؛ به نقل از حسینی،1391).
در زبان انگلیسی واژه «دین» از ریشه لاتین religio میآید که به گفته برخی پژوهشگران، نخست برای اشاره به نوعی قدرت فرابشری به کار میرفته که از آدمی میخواهد برای اجتناب از نتیجهای شوم به شیوهای خاص رفتار کند، دیگر پژوهشگران نتیجه گرفتهاند که religio به احساسی اشاره دارد که در کسانی موجود است که چنین قدرتی را درک و مشاهده میکنند، این اصطلاح بر کردارهای آیینی که در حرم خدایانی معین صورت میگرفت اطلاق میشود. به هر حال این واژه دلالت داشت بر آنچه آدمی انجام میداد یا آنچه عمیقاً احساس میکرد یا آنچه بر ارادهی او تاثیر میگذاشت، او را به اطاعت میخواند یا به عذاب تهدید میکرد، یا وعده پاداش میداد یا به اجتماع خود پایبند میکرد (اسمیت، 1963؛ به نقل از دهقانی، 1386).
2-3-1- تعریف دین
امروزه از دین تعاریف بسیاری موجود است که اشتراک آنها به اشتراک لفظی شبیهتر است تا اشتراک معنوی. زیرا برخی از آنها الهی و بعضی دیگر غیرالهی هستند. اعتقاد به توحید و یکتاپرستی، اعتقاد به قدرتهای جادویی، اعتقاد به تقدس بعضی حیوانات و اشیا و اشکال گوناگون بتپرستی، حتی برخی افراد مکاتبی چون مارکسیسم و اومانیسم را نیز دین مینامند. دینهای یادشده در شاخههای مختلف علوم، نظیر فلسفهی دین، جامعهشناسی دین، و روانشناسی دین مورد بررسی و کاوش قرارگرفتهاند و تنوع و گستردگی آنها موجب شده است تا عدهای به اشتباه، منکر امکان تعریف واحدی از دین شوند (کریمی وکیل، 1391).
ماکس مولر خاورشناس و دینشناس آلمانى میگوید: دین کوششى است براى درک آنچه درک نشدنى است و بیان آنچه غیر قابل تفسیر است. او با تاکید بر جنبه عقلانى دین مىگوید: دین قوه و یا تمایل فکرى است که مستقل از حس و عقل، و نه الزاماً به رغم آن دو، بشر را قادر مىسازد که بىنهایت را به اسامى و اشکال گوناگون درک نماید. در برخی از تعاریف از دین، برجنبه اخلاقى آن تاکید شده است؛ امانوئل کانت میگوید: «دین، عبارت است از تشخیص همه وظایف، به عنوان دستورهاى الهی». و ماتیو آرنولد میگوید: «دین، عبارت است از اخلاقى که در تماس با احساس قرار گرفته است». جان هیک، کلام آرنولد را این گونه نقل کرده است: «دین، همان اخلاق است که احساس و عاطفه، به آن تعالى و گرما و روشنى بخشیده است». فریدریش شلایر ماخر تاکید میکند که دین ریشه در احساس دارد، نه در عقل. در نتیجه، دین باید چیزى فراتر از کوشش ابتدایى در به دست آوردن تصورى از جهان باشد. وی در کتاب «سخنرانیهایى درباره دین» با تاکید احساسى بر دین آشکارا مىگوید: جوهر دین عبارت است از احساس وابستگى مطلق، و آن را به احساس اتکاى مطلق توصیف کرده است. مرادش از اتکاى مطلق، چیزى است در تقابل با سایر احساسِ اتکاهاى نسبى و جزئى. ویلیام جیمز نیز، بر این جنبه از مذهب تاکید کرده و گفته است: مذهب، عبارت است از تأثرات و احساسات و رویدادهایى که براى هر انسانى در عالم تنهایى و دور از همبستگىها براى او روى مىدهد، به طورى که انسان از این مجموعه درمىیابد که بین او و آن چیزى که آن را امر خدایى مىنامد، رابطهاى برقرار است. ویل دورانت نیز تعریف زیر را از تیلور نقل کرده است: دین، فقط اعتقاد به موجودات روحانى غیر مادى است. عدهاى جنبه اعتقادى و احساسى دین را مهمتر یافته و آن دو را در تعریف دین برگزیدهاند، چنانکه رابرت هیوم گفته است: آن چه دینِ یک فرد را تشکیل مىدهد، عبارت از اعتقاد او به نوعى خدا، یا خدایان، و تجربه او از آن خدا، یا خدایان است. آن چه یک دین را از ادیان دیگر متمایز مىسازد، عبارت از نوع خدایى است که پیروان آن دین به آن اعتقاد دارند و نوع تجربهی بشرىاى که به گونهای شایسته از آن اعتقاد حاصل مىگردد. گروهى بر جنبه پرستش دینى تاکید کرده و دین را با این ویژگى تعریف کردهاند. آلن منزیس در تعریف دین گفته است: «دین، عبارت است از پرستش قدرتهاى بالا به دلیل نیاز». تعریف زیر از پرفسور ویلیام آدامز براون، نیز به صورتی کلیتر دین را تعریف میکند. وی میگوید: دین به معناى زندگى بشر در روابط فوق بشریش مىباشد، یعنى رابطه او با قدرتى که او به آن احساس وابستگى مىکند، صاحب اختیارى که بشر، خود را در مقابل آن مسئول مىبیند، و وجود غیبى که او، خود را قادر به ارتباط با آن مىداند (آرین، 1387).
– James William
-Hall J. Stanley
– religion
-god
– Muller M.
– Kant E.
– Arnold M.
– Hick J.
– Machar F. S.
– lectures about religion
– James W.
– Durant W.
– Taylor J.
– Hume R.
– Menzies A.
– Brown A.
